آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

چهل روزگیت مبارک عشق مامان و بابا

        پسر خوشگل مامان     عشق ابدی ما چهل روزگیت مباررررررررررررررررررررک       انشالله 120 سال زنده باشی عمرممممممممممم دوستت داریم   مهدیار و حمام چهل روزگی         ماشاالله داری مامان     ...
2 دی 1391

یک ماهگیت مبارک فرشته

  عزیز دل مامان عاشقتمممممممممممممم تولد یک ماهگیت مبارک گل من خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتت به خاطر تک تک این 31 روز که با مهدیار بودم شکرررررررررر مهدیار مامان باورم نمیشه خدا همچین نعمتی رو به من داده عزیز دلم تو تمام این مدت در کنار تو بدون برام مثل رویا بوده عزیزم باورم نمیشه یه ماهه از مامان شدنم میگذره و یه ماهه کنار تو و بابا مهدی شدیم یه خانواده کامل بابا مهدی عاشقته مهدیار و تو این مدت با اینکه کنارش نیستیم هر روز تماس میگیره و عاشقانه منتظرته تا بری پیشش مهدیارممممممممممممممممممممممممممممممممممممم بازم میگم یه ماهگیت مبارک عزیز دل مامان و بابا الان که دارم مینویسم تو مثل فرشته ها خوابیدی مامان...
2 دی 1391

تولد و واكسن دو ماهگي!!!!!!!!!!!!!!!

    دوماهگيت مباررررررررررك فرشته     الهي مامان برات بميره گل من كه توي روز تولد دوماهگيت مجبور شدم ببرم واكسن بزني عشقم منو ببخش كه دردت اومد اما براي سلامتيت لازم بود عمرمممممممممم   مهديارم بي حال بعد تزريق واكسن بميرم من مامان   وااااااااي خدا كور شم نبينم حالت بده مامان       مامان كتي اين چيه گذاشتي روي پيشوني من چه خنكه   اي درد دارممممممممممم     درسته تب دارم ولي دليل نميشه خوشتيپ نباشم آخه مثلا امروز تولد دوماهگيمه بابا     ...
2 دی 1391

عكس مهديار

  مهديار با لباس تابستاني   مهديار در تولد خاله زي زي     مهديار در راه برگشت به تهران در قطار     وقتي كسي پتو روي خودش نگه نداره و مامانشم با خودش دستكش براش نياورده باشه بايد چه كرد؟   آهان بايد         جوراباشو دستش كرد   ...
2 دی 1391

كاپيتان مهديار در حال مطالعه

  از اونجا كه من كاپيتان يه هواپيماي فرست كلاسم بايد اطلاعاتم آپ ديت باشه بنابراين تصميم گرفتم كمي مطالعه كنم   مامان كتي ولم كن بزار مطالعه كنم     اي باباااااااااااااااااا بزار بخونممممممممممم     گريه ميكنم هااااااا     اينقدر ازم عكس گرفتي كه مطالعه نكرده خوابم برد   ...
2 دی 1391

مهديار در شهر بازي(91/5/4)

  الهي مامان فدات بشه كه فقط نظاره گر وسايل بازي بودي عشقم دوستت دارم جيگرررررررررر مامان           بعد پسرم يهو يه خانم خوشگل رو ديد       و از اونجا كه همه دخملا جذب پسرم ميشن     مهديارررررررررر دستتو در بيار آبرومون رفت   ...
2 دی 1391

وقتي تو گريه ميكني............

  شعر مامان كتي براي مهديار وقتي تو گريه ميكني دنيا برام تموم ميشه زمين و آسمون برام مثل قفس زندون ميشه وقتي تو گريه ميكني قلب من آزرده ميشه تموم شادي ها ميره زندگي افسرده ميشه تويي تو مهديار من عشق منو بهار من رنگ چشات زندگيه  اي گل نو بهار من   الهي بميرم كه اينجوري گريه ميكني عشق مامان                  هميشه بخند گل من   ...
2 دی 1391

آقا مهديار به خريد ميرود .......

        اون روز مامان كتي منو از خواب ناز بيدار كرد   البته اون روز خيلي هم قديم قديما نبود همين چند روز پيش بود     بعد منو لباس پوشوند و ... خوشتيپ شدم   بگو ماشالله     و رفتيم خريد ...       ا ضافه ميكنم كه: از بس تو فروشگاه بي تابي كردم مامان كتي نتونست عكس بگيره ازم ...
2 دی 1391